*- بی تردید، معجزهی شکافته شدن دریا، یا تبدیل به مار، با ضربت عصای موسی علیه السلام، از معجزهی مبدل ساختن یک نطفه (یک اسپرم غیر قابل رؤیت از منی)، به یک انسان کامل، و اختیار بخشیدن به او، تا جایی که گاه مقابل خالق خودش گردنکشی میکند، عجیبتر نمیباشد.
پس او اگر نمیتواند معجزه حضرت موسی علیه السلام را ببیند و به آن ایمان نیز نمیآورد، به معجزه خلقت خودش از نطفه پدرش بنگرد:
«أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ» (یس، 77)
ترجمه: آيا اين انسان نمیبیند (نمىداند) كه او را از نطفهاى آفريديم كه هم اكنون دشمنى آشكار شده است؟!
معجزه:
*- معجزه عینی، پس از اقامه برهان و دلیل عقلی است؛ خودش یک دلیل و برهان عینی است تا به آورنده براهین عقلی، بیشتر ایمان بیاورند.
این معجزات باید به چشم دیده شوند و بیینده ایمان بیاورد. پس ما در آن زمان نبودیم که ببینیم، و معجزه ما قرآن است که میبینیم، میخوانیم، در آیاتش تأمل و تفکر میکنیم، هزاران سؤال و شبهه برایمان پیش میآید، پیگیری میکنیم، و بیشتر و بیشتر میبینیم و ایمان میآوریم.
*- معجزه، دیدن قدرت خداست که توسط پیامبرش به نمایش در میآید.
*- زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست، از یک پشّه یا موجود ریز گرفته تا کهکشانها و ...، همه معجزهی الهی است که در شعاع دید عینی (چشمی) یا علمی انسان قرار گرفتهاند، جرا که انسان از خلق یک مگس هم عاجز است:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» (الحج، 73)
ترجمه: اى مردم، مَثَلى زده شد. پس بدان گوش فرا دهيد: كسانى را كه جز خدا مىخوانيد هرگز [حتى] مگسى نمىآفرينند، هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند، و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد نمىتوانند آن را بازپس گيرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
*- پس اگر پرسیده شود که چطور حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی یا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علهیم اجمعین، چنین و چنان کردند؟ پاسخش این است که آنها نیز از خودشان هیچ کاری نکردند و نمیتوانستند بکنند.
اما اگر سؤال شود که خدا چگونه این کار را کرده است؟ پاسخش این است که خدا کارهای از این بزرگتر و برای شما عجیبتر نیز کرده است. خلقت یک پشه، کمتر از شکافتن دریا نیست. از این او از انسان خواسته است که فقط به پوستهی خلقت ننگرد، بلکه به چگونگی آفرینش (کَیفَ خُلِقَت) بنگرد، تا به خالقِ علیمِ حکیمِ قادر، ایمان یابد.
بشر چه یک بیابان نشین باشد، و چه دانشمند "زیست" یا "هوا – فضا"، خلقت را میبیند و میتواند در چگونگی آن تفکر کند و هر کس به اندازه علمش «لا إله الاّ الله و سبحان الله" بگوید.
«أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ * وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَتْ * وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ * وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ» (الغاشیة، 17 تا 20)
ترجمه: آيا به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده؟ * و به آسمان كه چگونه برافراشته شده؟ * و به كوهها كه چسان ميخ كوب شدهاند * و به اين زمين كه چگونه گسترده و هموار گرديده؟
فقط خدا:
البته که «لا إله الاّ الله» یعنی فقط خدا. اما معنایش این است که شخص یا چیز دیگری را «إله» نگیرید، معبود ندانید، وابسته نشده و بندگی نکنید؛ نه این که به این بهانه و با دستآویز قرار دادن این شعار، بر هر چه او فرمود خط بطلان بکشید و بدینوسیله، حتی علم، حکمت، مشیّت و عدالت او را که برپایی قیامت را ایجاب میکند نفی کنید.
از آن که مدعی میشود «فقط خدا» و بدینوسیله نبوت و وحی را رد و نفی میکند، بپرسید: این «فقط خدا و نفی همه چیز» را از کجا فهمیدی؟ خودش به تو وحی کرده است؟! یا عقل شگرف تو برایت براهینی اقامه کرده است؟!
بپرسید: این خدای خیالی و وَهمی تو، علم و حکمت و مشیّت هم دارد یا ندارد؟ مخلوقش را هدایت هم میکند و یا فقط مانند یک کارخانه تولید پیچ و مهره، انسان و سایر موجودات را تولید میکند؟
بپرسید: تو که میگویی «فقط خدا»، این خدایت را در چند جمله و یا حتی هزاران کتاب تعریف کن، به ویژه تعریفی که انبیای الهی به مدد وحی ارائه نداده باشند. خواهید دید که چند جمله بیمعنی و بی منطق و شعاری بیشتر نمیتواند بگوید.
توحید و معاد:
این که آدمی بداند و بفهمد خدایی هست که خلق کرده و واحِد و اَحد است و مثل و مانند نیز ندارد، گام خاصی در شناخت نمیباشد، اساساً فطری است و هر کس هم به ذرهای از این عالم هستی توجه کند، به وجود او پی میبرد، در قرآن کریم میفرماید: حتی اگر از کفار هم بپرسی زمین و آسمان را چه کسی خلق کرده؟ میگویند: «الله». یعنی اگر به لفظ هم نگویند: به عقل ناچار از پذیرش و اقرار آن هستند.
اما آن چه که مسئولیتآور و انسانساز است، این نیست که گفته شود خلقت مبدأ و مُبدعی دارد که نامش "الله" است، بلکه بازگشت به سوی او، حساب و کتاب و نتایج اعتقادات و اعمال است که مسئولیتآور و انسانساز میباشد.
باور به "معاد" است که سؤال «چگونه زیستن» و ضرورت هدایت را میفهماند و نیاز به "چه باید و چه نباید کرد»ها را روشن میکند و به حکم قطعی عقل مبنی بر ضرورت نبوت و وحی و امامت میرسد.
اما یک عده، چون از سویی نمیتوانند وجود خالق را نفی کنند و از سویی دیگر نمیخواهند خود را به چارچوبی مقید کنند تا هر چه نفس حیوانی خواست انجام دهند و ارضایش کنند، بهانه میآورند که "فقط خدا"! و بدین ترتیب همان خدا را نیز نفی و انکار میکنند؛ و بهانهی شکافته شدن دریا با ضربه عصا را میآورند که چگونه ممکن است؟! خب اگر برای همه ممکن بود که دیگر معجزه نبود.
نکته: اگر به بشر اعصار پیش گفته میشود که یک عده زیر اقیانوس تونل حفر خواهند کرد، یا یک عده در آسمانها پرواز خواهند کرد، یا یک عده با نگاه به شیءای در کف دست، رفیقشان را در نیمکرهی دیگر یا حتی در فضا خواهند دید و با او صحبت خواهند کرد، اصلاً باور نمیکردند و میگفتند: این محال است و اگر درست باشد نیز معجزه است؛ اما اکنون که علم پیشرفته رفته، حتی کودکان از این ابزار استفاده میکنند.
بشر هیچ علمی را خلق نمیکند، بلکه فقط برخی از آن چه علم خدا در آن تجلی یافته و قوانیناش را کشف میکند. حال چطور کشف علمی که بوده را میسر دیده و باور میکنند، علم و قدرت خالق و علیمی که خلق کرده را باور نمیکنند؟!
پس این شعارها، همه دروغ و توجیه فرار از بندگی خداست.
نظرات شما عزیزان: